تحولات و رخدادهای اجتماعی و فرهنگی پس از ورود اسلام به ایران در ناحیة فارس و منطقة پاسارگاد نیز نمود یافت و با این تحولات فرهنگی و بهویژه مذهبی مراکز جمعیتی و آبادیها در کنار مکانهای مذهبی شکل گرفت. وجود بنای آرامگاه کوروش در دشت پاسارگاد که در دوران اسلامی با نام گور مادر سلیمان یا مشهد امالنبی به مکانی مذهبی و اسلامی تغییر ماهیت یافته بود، چنانکه در زمان اتابکان فارس پیرامون آن مسجدی ساخته و درون اتاقک آن محرابی ایجاد شد، عاملی در شکلگیری دهات و آبادیها و جذب زائران و حاجتمندان بوده است. گواه این ادعا شواهد بهدستآمده از بررسیهای باستانشناختی و نظر مورخانی است که در این باره سخن گفتهاند. به هر رو وجود ابن بنا در کل دوران، از احداث آن تاکنون، نقش مهمی در جذب، شکلگیری و تنوع جوامع انسانی این منطقه داشته است. آگاهی ما از این رخدادهای اجتماعی بهنسبت اندک و برپایة آثار معدود مورخان دورة اسلامی و روایاتی است که از چند سدة قبل و بهویژه دهههای اخیر بر جا مانده است. بر پایة همین اسناد است که پی میبریم در دوره اتابکان سلغری در سدة هفتم هجری، اتابک سعد زنگی مسجدی پیرامون آرامگاه میسازد و حتی فرزند خود را نیز در مجاورت آن دفن میکند و از این زمان باورهای مردم بیشتر میشود و این نشان از تقدس و محترم شمردن آرامگاه در میان مردم دارد (صداقتکیش،83:1380). پس از این دوره است که مردم بزرگان و سرشناسان خود را پیرامون آرامگاه به خاک میسپرند و فضای مسجد تبدیل به گورستان میشود. وجود گورستان و دفن شخصیتهای برجسته در آن این مفهوم را دارد که در محدودة دشت پاسارگاد آبادیها و روستاهای مسکونی متعدد وجود داشته که بخشی از ساکنان آنها را مردم بومـی منطقه و بخش دیـگر را احتمالاً مهــاجرانی تشکیل میدادهاند که به واسطة قداست و جایگاه مذهبی آرامگاه (مشهد مادرسلیمان) به آنجا نقل مکان کرده بودند. گروهی نیز از عشایر و کوچروهایی بودند که به دلیل قرار گرفتن دشت پاسارگاد در مسیر کوچ آنها، در دهة 1335 خورشیدی در برخی از این آبادیها ساکن شدهاند. از آثار و شواهد آبادیها به دلیل فعالیتهای کشاورزی و عمرانی کمتر نشانهای بر جا مانده و فقط بر اساس بررسیهای دقیق باستانشناختی و تصاویر هوایی دهههای پیش و روایات شفاهی مردم اطلاعاتی از وضعیت آنها به دست میآید. شماری از آبادیها و قلعههایی که مردم در آنها ساکن بودهاند و نشانههای آنها در دست است از این قرار است: قلعة مادرسلیمان در 300 متری شرق آرامگاه که شیخحسین بناکنندة آن بوده، سکونتگاه موقت میان آرامگاه کوروش و کاروانسرای مظفری که با نام کوتیکا معروف بوده، قلعة گنجگ که در دامنة شرقی کوه پیر یعقوب بنا شده بوده است. بنا بر آثار و شواهد پیرامون آرامگاه کوروش دو قلعه وجود داشته، یکی در کنار رودخانه پلوار که پنج شش نسل قبل در آن زندگی میکردهاند و چون در این دوره برای اخذ مالیات مردم بنیچهبندی [1] شده بودند و اغلب ساکنان آن از بنیچه میرکی بودند به قلعة میرکی معروف بوده است. قلعة دیگر در بالای روستا قرار داشته که، به دلیل وجود طلاب، آن را شیخان یا شیقون مینامیدهاند. قلعة شیخان یا شیقون مربوط به سه چهار نسل پیش است و مردم در آن زمان به صورت عشایری در قلعة شیقون و در کنار مسجد اتابکی، که آن را کاکوت یا کوتیکا مینـامیدهاند، زندگی میکردهاند. به طـور کلی در دورههای قبل مادرسلیمان با نامهای شیخان یا شیقون و، به دلیل کشت بسیار وسیع خشخاش، خمارون خوانده شده است. نزدیک به حدود 170 سال پیش در 300 متری شرق آرامگاه قلعة جدیدی ساخته شده که 2 هکتار وسعت داشته و به مادرسلیمان معروف و تا حدود 20 سال پیش پابرجا بوده، اما برای ایجاد زمین ورزشی تخریب شده است. مصالح ساختمانی در معماری سنتی قلعه از خشت خام بوده است. مردم برای ساختن قلعه خشت را در قالبهای مربعشکل قالب میگرفتند و سپس در معـرض آفتـاب قرار میدادند تا برای ساخت دیوارها مقاوم و قابل استفاده شود. پی این ساختمانها از سنگ طبیعی و سقف آنها از چوب بوده که با توجه به اندازة سقف اتاق بریده میشده و گاهی نیز از شاخة درخت برای پوشش سقف استفاده میکردهاند. پوشش روی تیرکهای چوبی حصیر و گاهی نی و از درون اتاقها بهخوبی نمایان بوده است. این حصیرها را معمولاً از منطقة زرقان تهیه میکردهاند. سقف برخی از خانهها را نیز با خشت و به صورت تاق اجرا میکردند. خانهها، به دلیل تراکم بالا و کمبود فضا در قلعه دیوار نداشتند و اگر هم دیواری بوده به صورت دیوارک خشتی کوتاهی بوده که روی آن با کِپ و گَوَن پوشیده میشده و محدودة خانهها را مشخص میکرده است. پشت بام نیز با اندود کاه و گِل پوشیده میشد و اگر هنگام بارندگی آب به درون اتاقها نفوذ و بهاصطلاح چکه میکرد روی بام گِل شوره میریختند. هر خانه از بخشهای مختلف سرپله، کفشکن، صفة قالیبافی، طویلة گاو و گوسفند به صورت جداگانه، اصطبل، کاهدان، ایوان و اتاق تشکیل میشد که شامل طاقچه، اجاق، گنجه، در و پنجره بود. کفشکن جایی بزرگتر از سایر اتاقها بوده که به اتاقهای دیگر راه داشته و در آن بسیار بزرگ بوده به طوری که گاهی زنان در آن قالیبافی میکردند. صفة قالیبافی نیز در ساختمان تعبیه میشده و زنان علاوه بر قالیبافی ظروف خود را نیز در آنجا نگاهداری میکردند. در هرخانه معمولاً دو طویله وجود داشته که به صورت جداگانه برای گاو و گوسفند استفاده میشده و در هر طویله محلی برای علوفه (آخور) و محلی برای ریختن آب بوده است (آبشخور). در کنار طویله یک اصطبل نیز وجود داشته که ساختمان درونی آن مانند طویله بوده است. در محلی هم علاوه بر سوخت زمستانه کاه و علوفه نگهداری میکردند و به آن کاهدان میگفتند. هر خانه با توجه به توانایی مالی صاحب آن چند اتاق داشته، که عرض آنها حدود 5/2 تا 3 و طول آنها حداکثر 5 متر بوده است. هر اتاق تعدادی طاقچه داشته، مثلاً اتاق 4 تا 5 متری دو طاقچه و یک اجاق داشته که در آن برای گرمایش و پختن غذا چوب میسوزاندند و آخر سـال آن را گلاندود و مرمت میکردند. همچنین هر اتاق یک گنجه داشته که به آن آرمالی میگفتند و وسایل مهم را در آن قرار میدادند. در این خانهها در و پنجره از چوب سپیدار و با توجه به وضعیت مالی صاحبخانه نقش و نگار آنها متفاوت بوده است. مردم از حمام خزینه یا حمام عمومی استفاده میکردند و فقط یک توالت گوشهای از حیاط وجود داشت. کف حیاط به صورت شنریزی و قلوهسنگ بوده است. در دورههای بعد خانهها به صورت تالاری بوده که تفاوت چندانی با ساختمان قلعه نداشته، جز در مواردی مثل حیاط که کف آن را با سیمان میپوشانند و در پی ساختمان هم به جای خشت سنگ به کار میرفته و در و پنجرهها اکثراً فلزی بوده و در موارد کمی چوب به کار میرفته است. وجود آرامگاه کوروش در دشت پاسارگاد و جایگاه مقدس و آیینی که در دوره اسلامی به واسطه اعتقادات مذهبی بنا یافت، موجب شد مردم بومی و شهرها و آبادیهای بخشی از ناحیه فارس به واسطه همین جایگاه و محترم شمردن آن مراسم و آیینهایی پیرامون آرامگاه برگزار کنند و این تقدس بر باورها و اعتقاداتشان تاثیر گذارد. از جمله این آیینها و باورها به موارد زیر میتوان اشاره کرد: مراسم دیگجوش: تا سال 1340، مردم از روستای مادرسلیمان و روستاهای اطراف (از جمله قادرآباد و مرغاب) به کنار آرامگاه کوروش میرفتند و مراسم دیگجوش را به جا میآوردند. آنها حتی شب را در آنجا میماندند و هر کس متناسب با وضع مالی خود، مرغ و خروس و گوسفند قربانی میکرد و غذا میپخت و به عنوان نذری بین همة افراد پخش میکرد. بر اساس باور آنها نباید ذرهای از دیگجوش به خانه آورده میشد. محل قربانی، در زمین گودی در 5/1 متری شمال آرامگاه، روبهروی در ورودی اتـاق آن بود. گـاه خـون قربانی را به سنگهای آرامگاه میمالیدند. به این دلیل که محل نخستین دیگجوش در اطراف آرامگاه و عموماً در پناه قطعات بزرگ سنگ آرامگاه بوده (چون سوخت مردم برای دیگجوش در آن زمان، هیزم و شاخههای درخت بود) به سنگهای آرامگاه آسیب وارد میشد و بنابراین از سال 1340 از پختن دیگجوش در اطراف آرامگاه جلوگیری شد. همة مردمی که برای دیگجوش یا زیارت میآمدند، به اتاق آرامگاه میرفتند و ضمن زیارت، در و دیـوار اتاق آرامگاه را میبوسیدند، شمع روشن میکردند و به طنابی که در اتاق بسته شده بود، دخیل از پارچه یا سنجاققفلی و امثال آن میبستند تا حاجت آنان برآورده شود و نیت میکردند که «ای مادرسلیمان، اگر مراد مرا حاجت کنی، فردا ]یا هر روز دیگر[ یک بره دیگجوش میکنم.» این نیت برای بچهدار شدن، رفع گرفتاریها و امثال آن بوده است. برخی از اهالی پاسارگاد به یاد میآورند که گهوارهای هم در اتاق آرامگاه بسته بودند (صداقتکیش، 1380: 106). همچنین زوار ضمن زیارت دور آرامگاه طواف نیز میکردند. هنگام طواف زوار سهمرتبه از زیر سنگهای باریک و بلندی، در فاصلة 25 متری شرق آرامگاه، عبور میکردند. امروزه این آداب و رسوم بهکلی فراموش شده و فقط در چند سال اخیر مشاهده شده که تعدادی به رسم قبل در آنجا گوسفند قربانی کردهاند (شکل 6). آبهاران: از عقاید جمعی مردم این منطقه این بوده است که آب رودخانة کنـار آرامگاه کوروش بیماری هـاری را درمان میکند. کسانی که به دلیل گاز گرفتگی حیوانات هار به بیماری هاری مبتلا میشدند در آب رودخانه شنا میکردند و سپس به طواف آرامگاه میپرداختند. باور مردم این بود که به دلیل قداست آرامگاه بیماری هاری آنها مداوا میشود. کُسَنگِلوی: مردم روستا اگر زمستان باران نمیآمد برای آمدن باران در زبان عامیانه خودشان «کُسَنگِلوی» میکردند. به این شکل یک نفر را به عنوان شیر انتخاب و پوست حیوانی را برتن او میکردند، زنگولهای به گردنش میآویختند و بندی به گردن او میبستند و با چماقی در دست محیطی رعبآور به وجود میآوردند. یک نفر بند را به دست میگرفت و بقیه دنبال او راه میافتادند و همگی یکصدا میخواندند: «کُسَنگِلوی هَدَرسِنه، بزن تا درتِه بشکنه» و به در هفت خانه میرفتند و آرد طلب میکردند. سپس آرد را خمیر میکردند و مهرهای داخل خمیر میگـذاشتند. آتش بزرگی راه میانداختند، دور آتش جمع میشدند و نان «کٌلو[2]» درست میکردند و آن را به افرادی میدادند که دور آتش جمع شده بودند. مهره زیر دندان هر کسی میرفت او را به دست شیر میسپردند و شیر شروع به کتک زدن او میکرد تا یک نفر از ریشسفیدان محل ضمانت آن فرد را میکرد و میگفت پنچ روز یا یک هفته فرصت دهید تا باران ببارد و بعد از چند روز ضمانت حتماً باران میبارید. علیدوس: شب 27 ماه رمضان هر کسی که حاجتی داشت، از زن و مرد و دختر و پسر، روی خود را میپوشاند و به در هفت خانه میرفت و با گفتن «علیدوس، علیدوس» از صاحبخانه چیزی طلب میکرد. صاحبخانه نیز چیزی مانند قند و چای و برنج به فرد میداد تا حاجتروا شود. ازدواج در منطقة پاسارگاد: در زمانهای گذشته آداب و رسوم ازدواج در منطقة پاسارگاد نیز همچون بسیاری از دیگر نقاط ایران کاملا سنتی بود. بدین صورت که قبل از خواستگاری مادر و خواهر داماد دختر را میدیدند و در صورت پسندیدن با خانوادة او صحبت میکردند و در صورت موافق بودن خانوادة دختر به طور رسمی خواستگاری میکردند. جوانان روستا چند روز قبل از عروسی به کوه میرفتند و هیزم عروسی را فراهم میکردند و غروب که باز میگشتند با استقبال خانواده و اهالی روستا روبهرو میشدند که با شادی و هلهله از آنها استقبال میکردند. کاروان هیزمی موظف بود یک بار هیزم جلوی خانة خان پیاده کند و سپس بار هیزم را به خانة داماد ببرد. صاحبان عروس با پیشکشی که اغلب شامل دستمال جیبی و جوراب و شیرینی بود از کسانی که هیزم را تهیه کرده بودند قدردانی میکردند. امروزه این رسم تقریباً از بین رفته و اغلب عروسیها در تالار گرفته میشود. با وجود این گاهی در گوشه و کنار روستا عروسیهایی در خانه برگزار میشود که به دلیل کوتاه بودن مسیر خانة پدر عروس و داماد مراسم «عروسکِشان» کاملاً سنتی انجام میشود. عروس و داماد سوار بر ماشین آراسته به گل میشوند و بقیه به صورت پیاده ماشین را تا خانة داماد همراهی میکنند. اعتقادات مربوط به بارداری: به اعتقاد مردم این منطقه سه تازهعروس یا جاری با هم در یک خانواده نباید باردار شوند، زیرا به باور اهالی روستا این موضوع بدیمن است و حتما یکی از آنها کودک خود را سقط میکند. پس از به دنیا آمدن کـودک در گـوش او اذان تلاوت میشد و کـامش را بـرمیداشتند، یعنی این که با سبابه به سقف دهان کودک فشار میدادند تا کام او برداشته شود و به این دلیل که معتقد بودند خواب اطرافیان به چشم کودک رفته و کودک بیشتر استراحت میکند به چشم کودک سرمه میکشیدند. برای این که آبهای چشم کودک گرفته شود و چشمها بیشتر باز شود، همچنین عقیده داشتند كه بعد از ده روز از زایمان زن باید به حمام برود و آب ده روزة خود را بریزد. این عمل در روز چهلم نیز بسیار مهم است که انجام شود. آداب و رسوم عزاداری: در میان مردم این منطقه رسم است که در شب اولی که مرده به خاک سپرده میشود بر سر مزار او چراغ روشن میکنند و تعدادی از مردان فامیل تا پاسی از شب یا گاهی تا صبح بر سر مزار مرده میمانند. بستگان مرده صبح زود قبل از بالاآمدن آفتاب بر سر مزار مردة خود میروند و گریه و زاری میکنند. بنا بر عقیدة آنها مرده با خورشید شرط میبندد که بستگان من مرا یاد میکنند و قبل از آمدن تو به دیدن من میآیند. مردم این منطقه هر سال قبل از ماه رمضان را ماه برات میدانند و در این ماه نانی مانند کلو درست میکنند و در روغن سرخ میکنند، که به آن براتی میگویند، و آن را در خانههای همسایه برای فاتحهخوانی مردگانشان پخش میکنند. همچنین مردم منطقه روز آخر سال را علفه مینامند و در آن روز «شیربرنج» میپزند و برای مردگان خیرات میدهند. عزاداری تاسوعا و عاشورا: طبق مطالب گفتهشده مردم پاسارگاد اعم از زن و مرد، کودک و نوجوان، پیر و ناتوان در روز عاشورا دور هم جمع میشدند و علمدار علم برمیداشت و جلو میافتاد و مردم به دنبال او حرکت میکردند و حدود ساعت 10 صبح عاشورا به آرامگاه میرسیدند. اطراف آرامگاه، به دنبال علمدار طواف میکردند، سینه میزدند و نوحه میخواندند و ساعت 12 باز میگشتند. (صداقتکیش، 1380: 108) در گذشته، چنانچه عزاداری محرم مقارن با ماههای سرد سال بود، در عصر روز اول ماه محرم تعدادی از بچهها جمع میشـدند و با نـوای حسینحسین به در خانة مردم روستـا میرفتند و به در هر خانه که میرسیدند میخواندند «حسن و حسین و عباس، یه کتلی درانداز» خانهدار هیزمی به آنهـا میداد و سپس جمعیت برای تشکر میگفتند «حسن و حسین دلیلی، داغ بچتو نبینی» و این روند تا ده شب ادامه داشت و با هیزمهای جمعشده آتشی برپا میکردند و در اطراف آن به عزاداری مشغول میشدند. امروزه مردم روستا از ابتدای ماه محرم، هر شب در حسینیه مراسم عزاداری دارند. در روز تاسوعا همة مردم اعم از پیر و جوان، علمبهدست در مسیر حرکت و بر در خانة هر شهید توقف میکنند و برای شادی روح آن شهید فاتحه میفرستند. خانوادة شهدا گوسفند قربانی میکنند و با شربت از عزاداران پذیرایی میکنند. عزاداران تا مسیری عزاداری را ادامه میدهند و با اعلام پایان مراسم علم و وسایل عزاداری را به حسینیه انتقال میدهند (شکل 12). در روز عاشورا این مسیر طی میشود و هیئت عزاداری مادرسلیمان و مبارکآباد در گلزار شهدای مادرسلیمان به یکدیگر میرسند، علمها مقابل یکدیگر تعظیم میکنند و سپس مردم به برگزاری نماز ظهر عاشورا مشغول میشوند و آخرسر چند نفر از اهالی روستا به مردم محله ناهار نذری ظهر عاشورا میدهند. شب آخر نیز همه با شمعهای روشن در دست در حسینیه به عزاداری میپردازند. مردمی که حاجت دارند برای علم پارچه نذر میکنند یا پارچههای علم را برای برآورده شدن حاجتشان گره میزنند. با وجودی که خیلی از رسوم عزاداری فراموش شده، هنوز هم میتوان افرادی را دید که برای گرفتن حاجت با پای برهنه به عزاداری میپردازند. برگزاری نماز عید قربان و فطر: ژان تونو در بازدید سال 1667 م. خود از این آرامگاه، مینویسد: «مسلمانان شیراز و پیرامون، روز عید قربان در این عبادتگاه نماز میگزارند.» عین همین مطلب را آندره دلیه دلند، که همزمان با تونو در ایران بوده، نوشته است (صداقت کیش، 1380: 87). طبق گفتة جمشید صداقتکیش در کتاب آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارس، مردم این منطقه نماز عید قربان را در کنار آرامگاه میگزاردهاند و مراسم قربانی کردن را نیز در همان محل بهجا میآوردهاند. امروزه، چند سال پس از فراموش شدن این آداب و رسوم مجددا این مراسم زنده شده و مردم به رسم آداب و سنتهای قدیم و به پاس زنده نگه داشتن باورهای اجدادشان نماز عید سعید فطر و قربان را جلو آرامگاه کوروش برگزار میکنند. عقاید مردم در خصوص تل حضرت یعقوب: سدیدالسلطنه، که در سال 1314 ه.ق، در مشهد مرغاب، روستای دهنو را دیده است، در سفرنامهاش چنین مینویسد: «سنگی در آنجا دیده شد. اثر قدم شخصی بر آن سنگ باقی مانده است. گویند اثر قدم حضرت یعقوب نبی (ع) است و آن موضع مشهور است به قدمگاه یعقوب» (سدیدالسلطنة مینابی بندرعباسی، 1393). در منطقة ما مردم اعتقاد به مدفن پیری دارند که به آن پیر یعقوب میگویند. مدفن این پیر بقعهای ندارد و این قدمگاه امروزه به تل حضرت یعقوب مشهور است که در میان مردم محلی احترام و تقدس خاصی دارد. این زیارتگاه روی کوهی منفرد واقع در شمال غربی محوطة میراث جهانی پاسارگاد، کمی بالاتر از محوطه مقدس بین دو روستای ابوالوردی و دهنو قرار دارد. مردم محلی برای روا شدن حاجاتشان آنجا شمع روشن میکردند و پارچههای سبز گره میزدند. مـردم این منطقه در ماه محرم از قدیمالایام به زیـارت این بقعه میرفتند. در روز عاشورا مردم روستای ابوالوردی و دهنو علم خود را برمیدارند و به پای این بقعه میروند. علمها را سه بار به دور آن میچرخانند و در پای آن نذر میدهند و تربت آن را به عنوان تبرک با خود میآورند و در سایر ایام به زیارت میآیند و دوسه روزی را کنار آن میگذرانند، دیگجوش میدهند و گوسفند میکشند و در بین مستمندان بخش میکنند. مردم اعتقاد دارند که از چوب درختان آن نباید آورد وگرنه خانه آتش میگیرد و انسان دودمانش گم میشود، حتی از مردی به نام «علی حمامی» یاد میکنند که هیزم را از آنجا آورده و پای او زخمی شده و بر اثر همین زخم از دنیا رفته است و همچنین در این کوه نباید شکار کرد، چون حتماً شکارکننده دچار صدمه میشود و مصداق آن را «خان کرم سعیدی» کلانتر ابوالوردی ذکر میکنند که در این کوه دچـار شکستگی پـا شده و چند روزی مردم از او بیاطلاع بودهاند تا وی توسط اسب خود به روستاییان خبر میدهد و آنان به کمک وی میشتابند و او را از مرگ نجات میدهند. مردم از برکات وجود این پیر میدانند که کوه پیر یعقوب دارای درخت است و درختـان آن میوه میدهد و سایر کوهها حتی درخت ندارد (سعیدی، 1384: 115). مراسم چهارشنبهسوری: از باورهایی که در فرهنگ مردم ایـن منطقه از قدیم تـاکنون پابرجـاست آیین شب چهـارشنبهسوری است. مردم این منطقه در آخرین شب چهارشنبة سال با روشن کردن آتش و برپایی جشن به استقبال سال نو میروند. همچنین آنها با پریـدن از روی آتش بیمـاریهای و رنجها را از خود دور میکنند و خواهان تندرستی و شادی میشوند. آنها حداقل یکبار از روی آتش میپرند و شعری را میخوانند که گویای خواستة آنها از خداوند در پایان سال قدیم و آغاز سال جدید است. زردی من از تو سرخی تو از من آنها زردی و رنج و ناراحتیهای خود را به آتش میدهند و سرخی و گرمی آتش را برای سال جدید آرزو میکنند. مردم اين منطقه مانند ساير مناطق داراي غذاهاي سنتي خاصي هستند که داراي طعمی منحصر به فرد ميباشد ودر هيچ کجاي ايران اين غذاها يافت نميشود که ميتوان از: مردم این منطقه مانند سایر مناطق غذاهای سنتی خاصی دارند که طعمی منحصربهفرد دارد و در هیچکجای ایران این غذاها یافت نمیشود، از جمله: آب بنه: غذایی است از ترکیب بنه کوبیدة جوشیدهشده، آب، پیاز تفتدادهشده و رب انار. ماست جاشیر: غذایی است از ماست و گیاهی کوهی به نام جاشیر که در کوههای این منطقه یافت میشود. ماست کنگر: غذایی است از ماست و گیاهی به نام کنگر که در تپهها و کوهپایهها این منطقه بهوفور یافت میشود. لایی: در واقع همان چلوگوشت است که در این منطقه به لایی معروف شده، طرز پخت آن به این شکل است که گوشت را میپزند و لای برنج قرار میدهند. دمپخت سیرموک: از برنج و سبزی خودروی سیرموک درست میشود که در این منطقه در فصل بهار فراوان است. آش کارده: آشی است از گیاه خودروی کارده، که پس از گرفتن زهر این گیاه با آرد آن را به عنوان سبزی در آش به کار میبرند و در آن آش از برنج و آبغوره استفاده میکنند. این گیاه در صورتی که جویده شود مانند چاقو زبان را میبرد و به همین دلیل نام آن را کارده گذاشتهاند. خورشت کنگر: خورشتی است از گیاه کنگر خودرو و گوشت گوسفند. خورشت قاضیاقو: قاضیاقو گیاهی خودروست که در این منطقه در بهار سبز میشود و سبزی خورشت و آش است. آش اسفندی: مردم این منطقه آخرین شب بهمنماه آشی به نام آش اسفندی میپزند و اولین روز اسفند ماه به عنوان صبحانه میل میکنند. الخترک: این بازی برای امتحان قوة تعادل بوده است. بازیکنان در دو گروه به صف میشوند، که هر کدام صاحب یک قلعه هستند. بازیکنان پای خود را با دست از پشت خم میکنند و بالا میگیرند و به یکدیگر حمله میکنند و با دست حریف را عقب میزنند تا تعادل او را به هم بزنند. در آخر صف، بازیکنی از گروه مهاجم با دو محافظ باید خود را به قلعة دشمن برساند و از آن عبور کند و اگر در بین راه تعادل خود را از دست بدهند میبازند و نوبت گروه دیگر میشود. درنهبازی: در دو گروه بازی میشود، گروه اول متشکل از چهارنفر که از سه محافظ و یک نفر نگهبان تشکیل شده است. این سه نفر یک شیء را زیر پاهای خود محافظت میکنند و گروه دوم باید آن شیء را از زیر پای آنها بیرون بکشد. به این صورت که آنها بیرون از گود میایستند و دست دراز میکنند و افراد درون گود را میکشند و اگر با پا یا چیز دیگر به آنها بزنند میبازند و باید از بازی خارج شوند و مرز آنها هم دایره است و اگر گروه در مرز دایره یا بیرون از آن برنده شود حق زدن گروه مخالف را دارد. هوکولیبازی: این بازی در ده گروه انجام میشود. روش کار به این صورت است که در زمین گودالی حفر میکنند و چوبی کوتاه بر آن میگذارند و با چوب بلندتری به آن میزنند، سپس چوب بلنـد را میگذارند و زوکشـان به دنبـال چوب کوتـاه میدوند. زمانی که نفس شخص بند بیاید، آن گروه میبازد و باید به گروه دوم سواری بدهد. قاپبازی: این بازی به صورت انفرادی انجام میشد. بازیکن قاپهایی را مینشاند و بعد آنها را با قاپ دیگری به صورت نشانه میزد تا در گود بیفتد. در پایان برنده کسی است که تعداد قاپ بیشتری داشته باشد. قلعه بگیرک: این بازی نیز به صورت گروهی در دو گروه انجام میشود. گروه اول تشکیل قلعه میدهد و یک نفر از آنها نگهبان قلعه میشود وگروه دوم حمله میکند تا به قلعة آنها نفوذ کند و نگهبان باید آنها را از قلعه دور کند وگرنه میبازد و نوبت به گروه دوم میرسد. کبریتبازی: کبریتبازی نیز یکی از بازیهای جوانان قدیم در ایام بیکاری بوده است؛ به این صورت که بر سر تعداد چوب کبریتهای خود شرط میبستند و اگر نفر مقابل میتوانست تعداد را درست حدس بزند آن دسته از چوب کبریتها را از آن خود میکرد. از جالبترین بخشهای زبان محلی هر منطقه، ضربالمثلها، کنایات و بیان باورهای مردم محلی است. کنایات و ضربالمثلها در طول زمان شکل میگیرد، ساخته و پرداخته میشود و سپس از نسلی به نسل دیگر سینه به سینه منتقل میشود. ضربالمثلها و باورهای مردم بخشی از فرهنگ هر منطقه و پرداختن به فرهنگ هر منطقه بررسی آداب و رسوم، باورها، اعتقادات و عقاید تاریخی مردم آن منطقه است. ضربالمثلگونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس آن نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفته و پیشینة برخی از امثال چندان روشن نیست؛ بااینحال، در سخن بهکار میرود. برخی ضربالمثلهای رایج در منطقه اینها هستند: از نوکیسه قرض نکن، اگر کردی خرج نکن این ضربالمثل معمولاً زمانی به کار میرود که یک نفر تازه به مال یا سِمت خاصی رسیده و جنبة آن را نداشته باشد و از او درخواستی بکنیم و ممکن است خیلی زود آنچه را قرض داده است، مطالبه کند. تو کودو بوده درش زودو بوده زمانی استفاده میشود که شخصی توانایی انجام دادن هیچ کاری را نداشته یا همه چیز برایش تازگی داشته باشد، انگار اولین بار است با مسئلهای روبهرو میشود. نه شیر شتر میخوام، نه دیدار عرب زمانی استفاده میشود که کسی برای به دست آوردن چیزی لازم است زحمت زیادی را متحمل شود و به دلیل سخت بودن از خواستن آن منصرف میشود. قربون برم خدا رو، یه بوم[4] و دو هوا رو ریشه در حکایتی از رابطة مادرشوهر و عروس دارد. حکایت از این قرار است که مادر شوهر به عروس خود که همراه شوهرش روی بام خوابیده میگوید کمی فاصله بگیر تا پسرم راحت بخوابد چون هوا گرم است و به داماد خود که همراه همسرش روی همان بام خوابیده میگوید دخترم را در آغوش بگیر هوا سرد است و این مسئله مطرح میشود که چطور یک بام دو جور هوا دارد. لباس سنتی زنان پاسارگاد شامل پیراهن بلند با چاکهایی از کمر، دامنی پرچین از 9 تا 11 متر حریر، چیت یا مخمل است که پایین آن آهار زده و چیندار است و با قیطانها و نوارهای رنگی تزئین شده، با چارقدی سه گوش از جنس تور، ژرژت یا حریر، معمولاً از رنگهای شاد، که زیر آن را با سنجاقی، که برای اعیان و اشراف از طلا یا نقره بوده، به هم وصل میکردهاند. زنان روستایی لباسی با نام« قبا» به تن میکردند و زیر آن شلوار نسبتاً گشادی، که در اصطلاح خود به آن « تنبان» میگویند، میپوشیدند. تنبان معمولاً از پارچههای ارزان و لطیف مثل ترگال، چیت، مخمل و تترون بوده و روسری یا چارقدهای سفید به سر میکردند و زیر آن را با سنجاقهایی، که معمولاً خود آنها را زینت میدادند، میبستند.
قلعه ها و آبادی ها
عقاید فراموش شده
غذاهای سنتی
بازی های قدیمی
روایات
لباس مردم محلی